ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشیدر مقامی که صدارت به فقیران بخشنددر ره منزل لیلی که خطرهاست در آننقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکنکاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیشتاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمایساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشانحافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است |
|
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشیچشم دارم که به جاه از همه افزون باشیشرط اول قدم آن است که مجنون باشیور نه چون بنگری از دایره بیرون باشیکی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشیور خود از تخمه جمشید و فریدون باشیچند و چند از غم ایام جگرخون باشیهیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی |