.:: حافظ::.

حافظا تا تو نباشی عاشقی دردیست دیرین

.:: حافظ::.

حافظا تا تو نباشی عاشقی دردیست دیرین

وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی

وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانیکام بخشی گردون عمر در عوض داردباغبان چو من زین جا بگذرم حرامت بادزاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشتمحتسب نمی​داند این قدر که صوفی رابا دعای شبخیزان ای شکردهان مستیزپند عاشقان بشنو و از در طرب بازآیوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیپیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفتمی​روی و مژگانت خون خلق می​ریزددل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکنجمع کن به احسانی حافظ پریشان راگر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل             حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانیجهد کن که از دولت داد عیش بستانیگر به جای من سروی غیر دوست بنشانیعاقلا مکن کاری کآورد پشیمانیجنس خانگی باشد همچو لعل رمانیدر پناه یک اسم است خاتم سلیمانیکاین همه نمی​ارزد شغل عالم فانیکز غمش عجب بینم حال پیر کنعانیبا طبیب نامحرم حال درد پنهانی تیز می​روی جانا ترسمت فرومانیابروی کماندارت می​برد به پیشانیای شکنج گیسویت مجمع پریشانیحال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد