وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانیکام بخشی گردون عمر در عوض داردباغبان چو من زین جا بگذرم حرامت بادزاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشتمحتسب نمیداند این قدر که صوفی رابا دعای شبخیزان ای شکردهان مستیزپند عاشقان بشنو و از در طرب بازآیوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیپیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفتمیروی و مژگانت خون خلق میریزددل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکنجمع کن به احسانی حافظ پریشان راگر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل |
|
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانیجهد کن که از دولت داد عیش بستانیگر به جای من سروی غیر دوست بنشانیعاقلا مکن کاری کآورد پشیمانیجنس خانگی باشد همچو لعل رمانیدر پناه یک اسم است خاتم سلیمانیکاین همه نمیارزد شغل عالم فانیکز غمش عجب بینم حال پیر کنعانیبا طبیب نامحرم حال درد پنهانی تیز میروی جانا ترسمت فرومانیابروی کماندارت میبرد به پیشانیای شکنج گیسویت مجمع پریشانیحال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی |