.:: حافظ::.

حافظا تا تو نباشی عاشقی دردیست دیرین

.:: حافظ::.

حافظا تا تو نباشی عاشقی دردیست دیرین

سحرگه ره روی در سرزمینی

سحرگه ره روی در سرزمینیکه ای صوفی شراب آن گه شود صافخدا زان خرقه بیزار است صد بارمروت گر چه نامی بی​نشان استثوابت باشد ای دارای خرمننمی​بینم نشاط عیش در کسدرون​ها تیره شد باشد که از غیبگر انگشت سلیمانی نباشداگر چه رسم خوبان تندخوییستره میخانه بنما تا بپرسمنه حافظ را حضور درس خلوت همی​گفت این معما با قرینیکه در شیشه برآرد اربعینیکه صد بت باشدش در آستینینیازی عرضه کن بر نازنینیاگر رحمی کنی بر خوشه چینینه درمان دلی نه درد دینیچراغی برکند خلوت نشینیچه خاصیت دهد نقش نگینیچه باشد گر بسازد با غمینیمال خویش را از پیش بینینه دانشمند را علم الیقینی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد