بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالیدر وهم مینگنجد کاندر تصور عقلشد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما راآن دم که با تو باشم یک سال هست روزیچون من خیال رویت جانا به خواب بینمرحم آر بر دل من کز مهر روی خوبتحافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی |
|
خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالیآید به هیچ معنی زین خوبتر مثالیهرگز به عمر روزی روزی شود وصالیوان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالیکز خواب مینبیند چشمم بجز خیالیشد شخص ناتوانم باریک چون هلالیزین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی |